کانون سازندگان اندیشه جوان

اندیشه اینجاست کنار شما. . .

کانون سازندگان اندیشه جوان

اندیشه اینجاست کنار شما. . .

زندگی

زندگی...

خدایا اگر زندگی دوباره ای می داشتم، نمی گذاشتم حتی یک روز

بگذرد، بی آنکه به مردمی که دوستشان دارم بگویم  دوستتان دارم.

به انسانها می قبولاندم که محبوب من اند و همواره در کمند عشق

زندگی می کردم.

خدایا، اگر دل در سینه ام همچنان می تپیــد، نفرتم را بر یخ می نوشتم

و طلوع خورشید را به انتظار می نشستم... .

با اشکهایم گل های رز را آب می دادم تا درد خارها و بوسه

گلبرگ هایشان را احساس کنم.

به انسان ها نشان می دادم که چه در اشتباهند که گمان می برند

وقتی پیر شدند دیگر نمی توانند عاشق باشند و نمی دانند زمانی 

پیر می شوند که دیگر نتوانند عاشق باشند.  به هر کودکی دو بال

می دادم اما رهایش می کردم تا خود پرواز را بیاموزد.

من دریافته ام که همگان می خواهند بر قله کوه زندگی کنند،

بی آنکه بدانند خوشبختی واقعی، درک عظمت کوه است.

دریافته ام که وقتی طفل نوزاد برای اولین بار با مشت کوچکش

انگشت پدر را می فشارد، او را برای همیشه به دام می اندازد.

دریافته ام که یک انسان فقط زمانی حق دارد به انسانی دیگر

از بالا به پایین نگاه کند که ناگزیر باشد او را یاری دهد تا

روی پاهای خود  بایستد.               

(گابریل گارسیا مارکز)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد