کانون سازندگان اندیشه جوان

اندیشه اینجاست کنار شما. . .

کانون سازندگان اندیشه جوان

اندیشه اینجاست کنار شما. . .

رهاوردی نوین در تولید علم، تئوری توحید

کتاب «رهاوردی نوین در تولید علم، تئوری توحید»توسط کانون سازندگان اندیشه جوان رونمایی خواهد شد. 

کتاب «رهاوردی نوین در تولید علم، تئوری توحید» به زودی به فضای علمی کشور معرفی خواهد شد. این اثر که نوشتۀ مصطفی آقامحمدلو و منتشر شده توسط انتشارات صداقت می باشد برای نخستین بار به ارائۀ یک روش کاربردی در راستای تولید علم، مبتنی بر معیار توحید پرداخته است.

بومی گرایی و اسلامی سازی علم بخصوص علوم انسانی حدیث مکرّر این روزهای جامعۀ علمی و یکی از مهمترین دغدغه های اندیشمندان و پژوهشگران علوم انسانی است امّا باید گفت تاکنون عمدۀ مباحثات و نگاشته های علمی در این حوزه تنها به موضوع امکان و امتناع تولید علم بومی پرداخته اند و پیش از این تألیف قابل توجّهی که توانسته باشد روشی خاص را برای تئوریزه ساختن این امر تبیین نماید وجود نداشته است.

 

اهمیت این کتاب از این روست که به نظر می رسد نگارندۀ اثر با تبیین توحید به عنوان یک تئوری معیاری در تولید علم به شبهات در مورد امکان تحقّق تولید علم اسلامی پایان داده و البّته سایر رویکردهای موجود نسبت به مسألۀ اسلامی سازی در کشور را به چالش کشیده است. 


رهاوردی نوین در تولید علم، تئوری توحید

نویسنده: مصطفی آقامحمدلو

 

بهار 1391

انتشارات صداقت (nashresedaqat@yahoo.com)

 

مرکز پخش:

تهران- میدان انقلاب- خیابان 12 فروردین- پاساژ فروردین- طبقه دوم- انتشارات صداقت

شماره تماس:

 66401938-021

09121753706

جهت اطلاع از تاریخ رونمایی به سایت زیر مراجعه فرمایید.

www.kasaj.org

20 گام براى تحصیل موفق در دانشگاه

دوران دانشجویی، دوران شدن، بهره گرفتن و سوخت گیری علمی و عملی است؛ از این رو، 20گام در این مقاله، ما را با مفاهیم و مرحله های مهم پیرامون تحصیل آشنا می کند که خواندن آن، برخی جهت های فعلی ما را مورد تاکید یا تغییر و اصلاح قرار می دهد؛ پس با ما همراه باشید در 20منزل «تحصیل مناسب در دانشگاه».

 

1- تحصیل مناسب در دانشگاه

آغاز مقاله امروز ما، ازجان دبلیوسانتراک 1، مولف معروف روان شناسی سانتراک است. او معتقد است که یکی از موفقیت های حرفه ای در طول عمر، تحصیل مناسب در دانشگاه است.

دوران دانشگاه، دوران جست و جو، کشف، خلق، ابداع و شدن است و اگر در این برهه از عمر، در وجود خود جست وجوی دقیقی بکنیم، می بینیم که هزاران قدرت در اختیار داریم که قابلیت فعلیت دارند.

 

2- چرا تحصیل؟

امروزه اگر از دانشجویان سوال کنید که چرا به دانشگاه آمده اند، جواب های مختلفی می شنوید، عده ای برای رشد و تعالی خود آمده اند. عده ای برای کار و آینده شغلی و عده ای برای به دست آوردن شرایط اجتماعی بهتر و خلاصه خیلی از دلایل دیگر؛ اما به هر دلیلی که وارد دانشگاه شده باشند، انتظار دارند تحصیل و دانشگاه برای آنها یک تجربه مثبت و ارزشمند باشد؛ زیرا به قول ادیسون، آدمی از تجارب مثبت، شاهراه های زندگی را جست وجو می کند.

 

3- مشکل کجاست؟

با این وجود، هنوز برخی از دانشجویان که در این دوره قرار دارند، شاید ندانند که اوج توان و رقم زدن فرصت ها را در درون خود دارند و در نتیجه نمی توانند از وقت خویش، حداکثر بهره را ببرند و حتی گاهی احساس می کنند که نمی توانند کاری را که وظیفه دارند، انجام بدهند؛ در حالی که مشکل این نیست؛ مشکل این است که آنان نمی دانند آن را چگونه انجام دهند. نکات بعدی، راهگشای این مسئله است.

 

ادامه مطلب ...

• سرچشمه های تاثیرگذار بر فلسفه ی یهودی

رشد فلسفه ی یهودی قرون وسطا رشدی متأخر و مسبوق به افکار دینی چندین قرن پیش از آن بوده است که هم در کتاب مقدس و هم در منابع حاخامی وجود داشتند. محیط فرهنگی ای که فلسفه ی یهودی از آن نشأت گرفت، تحت سیطره ی اندیشه های یونانی گرایانه ای بود که از صافی ذهن مفسران اسلامی و مسیحی و مسلمان گذر کرده بود. در قرن چهارم قبل از میلاد، اسکندر کبیر از گسترش فرهنگ و تمدن یونانی حمایت کرد؛ بعد از مرگش شهر اسکندریه (پـایتخت بطلمیوسیان در مصر) وانطاکیه(پـایتخت سوریه در زمان حکـومت سلوکیدها) به مراکز فراگیری زبان یونانی تبدیل شدند. در قرن اول قبل از میلاد هنگامی که سوریه به یکی از ایالات روم تبدیل شد، و تا زمانی که مسیحیت مذهب امپراتوری شد، این سنت ها ادامه یافت. به همین منوال، در مشرق زمین که اسلام دین غالب بود متون یونانی به عربی ترجمه شد و تأثیر عمیقی بر تفکر مسلمانان گذاشت.
بدین ترتیب، به طور غیرمستقیم نویسندگان یونانی به معلمان یهودی ها تبدیل شدند؛ این مطلب به خصوص در سرزمین های اسلامی که یهودیان در تدوین و تنظیم نظام های فلسفی خودشان متفکران عرب را سرمشق قرار داده بودند صادق بود. به خصوص وقتی که اسلام به وسیله ی عالمان الاهیات که به متکلم معروف اند ارائه شد تأثیر شایانی بر متفکرین یهودی اوایل قرون وسطا گذاشت.از نظر این الاهیدانان اسلامی، عقل در کنار حجیت قرآن و سنت (تعالیم سنتی مربوط به [حضرت] محمد [ص]) منبع مهمی برای شناخت دانسته می شد.
هدف این متفکران این بود که دین را از آلایه ی تحریف بزدایند. آنان به عنوان یک مکتب فکری بر آن بودند تا در مخالفت با ارسطوئیان، حدوث جهان، مشیت الاهی و واقعیت معجزه را اثبات کنند؛ ارسطوئیان همیشگی بودن حرکت را تصدیق، و علم خدا نسبت به جزئیات را انکار، و بر تغییرناپذیری ماهیت قوانین طبیعت اقامه ی دلیل می کردند.
از دیدگاه این متفکران اسلامی، خدا پیوسته خلق می کند و قوانین طبیعت او را محدود نمی سازد. بنابراین، هنگامی که پدیده های طبیعی رخ می دهند در اشتباه خواهیم بود اگر بپنداریم هر معلولی مسبوق به علتی است، بلکه خدا خودش علت مستقیم هر رخدادی است. مثلاً، باران می بارد چون خدا چنین خواسته است، نه به علت قوانین حاکم بر طبیعت؛ زمین مرطوب می شود، چون به فرمان الاهی است. اگر خدا اراده کند که بعد از بارش زمین خشک باقی بماند همین طور می شود. بر این اساس، معجزه ها اسرارآمیز نیستند؛ به عبارت دیگر، آنها پدیده هایی اند که خداوند صرفاً برای اهداف خاصی به وجود آورده است. به همین ترتیب، نظریه ی خلقت نیز با این تبیینی که از پدیده های طبیعت ارائه شد، اثبات می شود.
اما کهن ترین فرقه ی کلامی، معتزله، اساساً به سبب ارائه ی چنین تئوری های فیزیکی ای معروف نگشت، بلکه برداشت های آنها از توحید و عدالت خدا آنان را از دیگر مکاتب تفکر اسلامی متمایز ساخت. از همه مهم تر، برداشت خاص آنان از عباراتی از قرآن که خدا در آنها به گونه ای انسان وار توصیف شده است از اهمیت محوری ای بر خوردار بود.
به نظر آنان، وقتی از چشم خدا، گوش خدا، یا دست خدا صحبت می شود یا وقتی که دیدن، شنیدن و استوا به خدا نسبت داده می شود، این تعابیر به هیچ وجه بر مادی بودن او دلالت نمی کند. به زعم آنان، این گونه اوصاف را باید استعاره تلقی کرد؛ همین طور معتقد بودند وقتی صفاتی به خدا نسبت داده می شود باید آنها را به گونه ای تصور کرد که گویی متمایز از ذات خدا هستند، زیرا اگر این صفات قدیم باشند، تعدد قدما لازم می آید و باید از وحدت مطلق خدا دست کشید. تنها راه دفاع از وحدت مطلق خدا این است که بگوییم خداوند صفات ثبوتی ندارد. بنابراین، خداوند قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه محض و... است، اما نه از آن جهت که او چنین ویژگی هایی را به عنوان صفت دارد.
موضوع اصلی دیگری که دغدغه ی معتزله بود عدالت خداوند است. اندیشمندان مسلمان اولیه، با تأکید بر عدالت به عنوان تنها علامت ارتباط خدا با انسان از آزادی کامل اراده، دفاع می کردند. آنها استدلال می کردند خداوند باید عادل باشد وگرنه نمی تواند ایفای نقش کند؛ اما هنگامی که به مسئله ی حسن ذاتی اعمال می پرداختند، اظهار می داشتند اعمال از آن رو حسن و نیکو هستند که خدا چنان خواسته است. اما معتزله به ویژگی مطلق و ذاتی یک عمل اعتقاد داشتند؛ به عبارت دیگر، از نظر آنان عقل ،حسن یا قبح اعمال را تشخیص می دهد و یک عمل از آنجا که حسن ذاتی دارد، خداوند به آن امر کرده و بالعکس چون قبح ذاتی دارد از آن نهی کرده است.
نظریات معتزله از آنجایی که بر متفکران یهودی اوایل قرون وسطا تأثیر گذاشت برای تاریخ تفکر فلسفی یهود اهمیت تعیین کننده ای داشت. برای مثال، موسی ابن میمون که در قرن دوازدهم قلم می زد، بر تأثیر این نویسندگان مسلمان بر تفکر یهودی تأکید می ورزد :
در آثار معدودی که گائون هاو قرائی هادرباره ی یگانگی خدا و موضوعات مرتبط با این آموزه نوشته اند،درخواهید یافت که آنان متکلمین اسلامی را سر مشق قرار داده اند...اتفاقاً هنگامی که مسلمانان این روش کلامی را اختیار کردند در میانشان فرقه ی جدیدی به نام معتزله به وجود آمد.علمای ما در برخی از موضوعات،نظریه و روش معتزله را به کار بستند.
علاوه بر کلام معتزلی، تعدادی از فلاسفه ی یهودی قرون وسطا از دو نظام فکری یونانی به شدت تأثیر پذیرفتند؛ یعنی نظام ارسطویی و نظام نوافلاطونی. فلسفه ی ارسطویی مبتنی بر این فرض بود که جهان را تنها از طریق مشاهده می توان شناخت. طرفداران این نظریه مدعی اند به چنین شناختی از طریق مطالعه ی علوم نظری و عملی می توان دست یافت. از قدیم، علوم نظری به طبیعیات، ریاضیات و ما بعدالطبیعه تقسیم می شد، و علوم عملی شامل اخلاق، اقتصاد و سیاست بود. از طرف دیگر، منطق به مثابه ی ابزار همه ی تحقیق های علمی به کار گرفته می شد. در نظام ارسطویی، طبیعیات با بررسی تغییراتی که در جهان به وقوع می پیوندد سر و کار دارد؛ به عبارت دیگر، این تغییرات با علت های چهارگانه ی مادی، فاعلی، صوری و غایی تبیین می شوند. جهان نیز خود به حوزه های فلکی و زمینی تقسیم می شود. موجودات قلمرو زمینی به معدنی، نباتی و موجودات عاقل دسته بندی می شوند که همه از ماده و صورت، ترکیب شده اند. در اینجا کون وفساد رخ می دهد و همه ی اشیا به چهار عنصر مادی آب، هوا، آتش و خاک تجزیه می گردند. اما در قلمرو افلاک، کون و فساد رخ نمی دهد؛ یعنی همه چیز فناناپذیر است و تنها حرکت موجود، حرکت افلاک سماوی است. قلمرو فلکی از عنصر پنجمی ساخته شده و شامل افلاکی است که در آنها خورشید، ماه، سیارات و ستاره های ثابت قرار دارند. هر فلکی خود دارای جسمی است که توسط نفس و عقل غیرمادی، کنترل می شود. در
از دیدگاه متفکران اسلامی، خدا پیوسته خلق می کند و قوانین طبیعت او را محدود نمی سازد. بنابراین، هنگامی که پدیده های طبیعی رخ می دهند در اشتباه خواهیم بود اگر بپنداریم هر معلولی مسبوق به علتی است، بلکه خدا خودش علت مستقیم هر رخدادی است.

مرکز جهان زمین قرار دارد که همه ی افلاک حول محور آن می چرخند.
همه ی موجودات جاندار یعنی گیاهان، حیوانات و انسان ها تابع عامل ذاتی حرکت یعنی نفس هستند. در انسان ها نفس دارای طیف گسترده ای از قواست: قوای تغذیه، قوای حسی، قوای شوقی[خواهشی] و قوه ی عاقله. والاترین قوه عقل است و هدف زندگی به کمال رساندن استعدادهای این قوه است. این قوه به عنوان عقل بالقوه آغاز به فعالیت می کند، و از طریق فعالیت های گوناگون عقل بالفعل می شود و سرانجام به عقل مستفاد تبدیل می گردد. تا آنجایی که به معرفت بشری مربوط می شود، عقل فعال عامل اصلی است؛ به دیگر سخن، در متون یهودی و اسلامی عقل فعال با نازل ترین مرتبه ی عقول سماوی برابر است. علاوه بر این، عقل فعال رسالت را به کسانی که زمینه ی مستعدی دارند، افاضه می کند. در این نظام فلسفی، متاطبیعیات به مطالعه ی وجود از قبیل وجود خدا و عقول مفارق که همان فرشتگان اند می پردازد. مقصود از اخلاقیات اکتساب فضیلت های اخلاقی و عقلی است؛ این فضیلت های اخلاقی با پیروی از اصل اعتدال به دست می آیند و به عنوان مقدمه ی دستیابی به فضایل عقلانی به کار می آیند.
دومین نظام فلسفی ای که بر فلاسفه ی یهودی قرون وسطا تاثیر گذاشت، فلسفه ی نوافلاطونی بود. مکتب نو افلاطونی با صور مختلفی که داراست، نظریه ی فیض را در خود گنجانده است. براساس این نظریه، به همان شیوه ای که پرتوها از خورشید صادر می شوند یا آب از سرچشمه فوران می کند، جهان از خداوند نشأت می گیرد. برای تضمین وحدت الاهی، متفکران نو افلاطونی اعتقاد به صادر اول داشتند که آن را با عقل (لوگوس) یا اراده ی الاهی یکی می دانستند. آنها با استفاده از مفهوم عالم کبیر (جهان) و مفهوم عالم صغیر (انسان) استدلال می کردند که تعدادی جوهر روحانی نظیر عقل، نفس و طبیعت بین صادر اول و جهان وجود دارد. علاوه بر این، برخی از نو افلاطونیان به وجود جواهر روحانی مرکب از ماده و صورت معتقد بودند.
مکتب نو افلاطونی با مظاهر گوناگونش تصریح می کند تمایزی بنیادی بین خدا و خلقت وجود دارد. از این رو، خداوند را تنها با صفات سلبی می توان توصیف کرد. برخی از نو افلاطونیان با این فرض که بین خالق و جهان تمایز است، تأکید می کنند که صدور جهان از خدا به ضرورت صورت گرفته و مقارن با اوست. بعضی دیگر مدعی اند که جهان با اراده ی الاهی به وجود آمده است. نوافلاطونیان به دوگانگی بدن و نفس در انسان اعتقاد داشتند؛ منشأ نفس از عالم بالا است و ناگزیر از همراهی بدن است. هدف زندگی آزاد کردن نفس از بدن است و این مهم با قادر ساختن نفس به بازگشت به منشأ خود در قلمرو فلکی،ممکن می گردد.

● آشنایی با فلسفه ی یهود

فلسفه ی یهودی چیست؟ پاسخ این سؤال بستگی به برداشت ما از فلسفه دارد. شکی نیست که اسرائیلیان قدیم منشأ جهان و ذات و فعل خدا را به گونه ای فلسفی مورد تأمل قرار داده اند. از این رو، کتاب مقدس عبری با شرحی از آفرینش و ارتباط خدا با مخلوقات بشری آغاز می شود، و پنج کتاب موسی تاریخ اسرائیل قدیم را از دوران مشایخ تا مرگ موسی پی می گیرند. بقیه ی کتاب های مقدس عبری پیدایش و رشد قوم یهود در طی کشورگشایی، ظهور سلطنت، افول حکومت های شمالی و جنوبی و بازگشت از اسارت را توصیف می کنند. در گستره ی این اثر حماسی، خدا چنان توصیف شده که گویی در آشکار ساختن نقشه ی ازلی خویش نگران سرنوشت قوم برگزیده است.
حاخام هایدوره ی تنائی( که در فاصله ی قرن اول قبل از میلاد تا قرن دوم بعد از میلاد است) و حاخام های دوره ی امورائی ( که بین قرون دوم و ششم میلادی است) چنین تفکر و بینشی را نسبت به خدا و ارتباط آن با کیهان به روشی مشابه ادامه دادند. این تفکرات الاهیاتی ،طیف وسیعی از موضوعات را در بر می گیرد که عبارت اند از: وحدت، علم مطلق، قدرت مطلق و خیرخواهی محض خدا؛ اسرائیل و رسالتی که در قبال ملت ها دارد؛ مفهوم مسیحا و نجات؛ و هدف و قلمرو شریعت اخلاقی. علاوه بر تلمودهای فلسطینی و بابلی، در میشنا و میدراش نیز توجه حکما به بحث های الاهیاتی و فلسفی در چارچوب یهودیت معطوف شد. علاوه بر این، متون عرفانی یهودیت نیز مشتمل بر تحقیقات نظری پیچیده ای درباره ی سیر آفرینش و ذات الوهیت اند.
اما اگربخواهیم دقیق سخن بگوییم، این منابع مکتوب، اعم از کتاب مقدس و نوشته های حاخام ها، با فلسفه ی یهودی تفاوت دارند. در هیچ کدام از اینها تلاش عقلانی و نظام مندی برای ارائه ی تبیینی از ذات خدا صورت نگرفته است. بنابراین، نوشته های کتاب مقدس و حاخام ها با تفکر فلسفی یونانی که در آثار نویسندگانی چون افلاطون و ارسطو یافت می شود بسیار متفاوت است. هرچند اسرائیلیان قدیم و حاخام ها درباره ی بنیادی ترین مسائل فلسفی اندیشیده اند، اما افکارشان پراکنده و فاقد انسجام بود. از این دید، در اشتباه خواهیم بود اگر تفکر یهودی پیش از قرون وسطا را تفکری فلسفی بدانیم؛ بلکه این ها شامل تفکرات غیرنظام مندی است که اساسی ترین مسائل را در زمینه های دینی بررسی می کند. در نوشته های الاهیاتی یهود، تنها آثار متفکر قرن اول، یعنی فیلون اسکندرانی، را می توان از این سبک مستثنا دانست. فیلون در مجموعه ای از آثارش تلاش کرد تا فلسفه ی یونانی و تعلیمات یهودی را با هم درآمیزد. او با استفاده از روش تأویلی در تفسیر کتاب مقدس، خدای یهودیت را با مقولات فلسفی یونان تبیین کرد و دیدگاه های یهودیت نسبت به خدا و بشریت و جهان را بازسازی نمود.